ای مونس جان غمخوار_آسان به تو شد هر کار
دنیا شده مشتاقت_آن پرده ز رخ بردار
تو کعبه جانهایی-امروزی و فردایی
پس رخ ز چه ننمایی؟-آن پرده ز رخ بردار
تو شمعی و عالم تاب-اندر شب من مهتاب
بی جان شده ام بی تاب-از غربت تو سرشار
بگشای به ما درها-در پای تو شد سرها
چون کوه شد این غمها-این کوه بکن هموار
جانم شده مست تو-دستم به دو دست تو
عالم شده هست تو-دردایره ای پرگار
رویت ز چه میپوشی؟-چون باده در این جوشی
من مستم و تو هوشی-حد زن ببرم بر دار
هر کس که از ایم می خورد-بر راز نهان پی برد
خواهم که خورم زین می-یک بار نه صدها بار
هجرت شده طولانی-دنیا شده ویرانی
در جسم و روان جانی-عالم شده چون مردار
صبح است و صبا گفتم-در دوش که میخفتم
ذکر تو بلب گفتم-جایت نشود گفتار
پایان بده شب روزی-این غریت هر روزی
ای غایب دیروزی-این جان بنما خود یار
جانم ز فراغ تو-بی چشم و چراغ تو
پرسد ز سراغ تو-تز قافله و رهدار
دنیا گل و تو شهدی-بگشای تو آن عهدی
فریاد انا المهدی-تنهای ترین سردار